10 فیلم عالی که عوامل شان از تجربه ساخت شان متنفر بودند
به گزارش صنایع 90، زحمت زیادی که حتی صرف ساخت یک فیلم افتضاح می گردد، انکارناپذیر است: هر فیلم تکمیل شده ای حاصل کوشش صدها نفر است که استعداد و وقت خود را صرف ساختن اثری می نمایند که امید می رود ارزشمند و ماندگار از آب دربیاید. ولی فیلم های عالی عموماً فقط با سختی و رنج بسیار ساخته می شوند، در حدی که می توان گفت کسانی که روی آن ها کار نموده اند - چه جلوی دوربین، چه پشت آن - واقعاً عذاب کشیدند. 10 فیلمی که در ادامه معرفی شده اند، زخم های نبرد جدی روی عوامل شان به جا گذاشتند: خواه به خاطر فرآیند ساخت فوق العاده پیچیده که باعث درمانده شدن عوامل فیلم شد، خواه به خاطر فیلمبرداری در محیطی واقعی که هر آن ممکن بود در آن اتفاقی بیفتد که همه برنامه ها را به هم بریزد، خواه به خاطر فیلمسازهایی که سبک کارگردانی شان همه را به مرز جنون کشاند.
با این حال، وقتی به این فیلم ها نگاه کنید، احتمالاً هیچ گاه نمی توانید حدس بزنید که در چنین شرایط سختی ساخته شدند: دقت فیلمساز و نبوغ بازیگران در حدی است که در اثر نهایی، کوچک ترین اثری از کشمکش های پشت صحنه باقی نمانده است.
البته کسانی که در ساخت این فیلم ها دخیل بودند، شاید با نگاه به گذشته حس نوستالژی به آن ها داشته باشند، خصوصاً با توجه به محبوبیت فعلی شان، ولی در زمان ساخته شدن، این فیلم ها جهنم واقعی بودند…
10. جاذبه (Gravity)
- سال انتشار: 2013
- کارگردان: آلفونسو کوارون (Alfonso Cuaron)
جاذبه، شاهکار علمی تخیلی کوارون، اثری مثال زدنی در زمینه فیلمسازی مبتنی بر جلوه های ویژه است.
کوارون در ابتدا تصمیم داشت پروژه را در کمتر از یک سال به سرانجام برساند، ولی با توجه به پیچیدگی فوق العاده زیاد جلوه های ویژه، این فیلم پنج سال از عمر حرفه ای اش را به خود اختصاص داد. خود فرایند فیلمبرداری هم به دقتی فوق العاده بالا از جانب بازیگران و عوامل دیگر فیلم احتیاج داشت.
جالب است بدانید که در ابتدا، رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr) برای بازی در نقش مت کووالسکی (Matt Kowalski) - نقشی که بعداً به جورج کلونی (George Clooney) واگذار شد - انتخاب شده بود، ولی بعداً خودش از پروژه کناره گیری کرد، چون کاشف به عمل آمد که سبک بازیگری او - که بداهه گویی نقشی پررنگ در آن دارد - با احتیاجمندی های سفت وسخت جاذبه که همه اجزای آن با دقت و حساب شدگی معین شده بودند، سازگاری نداشت.
تجربه کلونی و سندرا بالاک (Sandra Bullock)، ستارگان فیلم نیز بسیار ناخوشایند بود. با توجه به این که بیشتر صحنه های فیلم با کامپیوتر ساخته شده اند، این دو بازیگر مجبور بودند 10 ساعت در روز را دستگاه مکانیکی 3 در 3 متری سپری نمایند که هدفش شبیه سازی شاتلی فضایی بود. در این میان، کوارون هم باید از راه گوشی آن ها را کارگردانی می کرد.
بالاک در رابطه با این تجربه وحشتناک گفت:
[تجربه بازیگری در فیلم] اعصاب خردکن، دردناک و سرشار از حس تنهایی بود… به طور مرتب دلم می خواست [دیوید هِیمن، تهیه نماینده فیلم] و آلفونسو را بکشم. بنابراین [در چنین شرایطی] کل نفرت و خشم تان را به بازیگری تان اختصاص می دهید، به این امید که به پرده نقره ای انتقال یابد.
در نهایت جاذبه چند اسکار برد - من جمله اسکار برترین کارگردانی - و سرتاسر جهان بیش از 700 میلیون دلار فروش رفت.
بالاک پیروز شده بود قراردادی دیوانه وار با تهیه نمایندگان فیلم ببندد: علاوه بر دستمزد 20 میلیون دلاری ، 15 درصد از سهم فروش فیلم در گیشه - از روز اول فروش - نیز به او اختصاص داشت. با توجه به این مبلغ هنگفت، و نامزدی اسکار او در نقش برترین بازیگر، احتمالاً بالاک از نتیجه نهایی درد و رنجی که کشید راضی است.
9. اینک آخرالزمان (Apocalypse Now)
- سال انتشار: 1979
- کارگردان: فرانسیس کاپولا (Francis Coppola)
اینک آخرالزمان شاید برترین فیلم جنگی کل تاریخ سینما باشد، ولی در کنارش اینک آخرالزمان فیلمی است که فرایند ساخت آن بیشتر از هر فیلم دیگری شبیه به یک جنگ واقعی بود، در حدی که یک مستند عالی به نام دل تاریکی: آخرالزمان یک فیلمساز (Hearts of Darkness: A Filmmakers Apocalypse) درباره آن ساخته شد.
در مستند، کاپولا نقل قولی معروف درباره ساخت فیلم اظهار داشت:
ما در جنگل بودیم؛ تعدادمان خیلی زیاد بود؛ به پول زیاد دسترسی داشتیم؛ به تجهیزات زیاد دسترسی داشتیم؛ و آرام آرام همه یمان دیوانه شدیم.
او اغراق نمی نماید.
اینک آخرالزمان در عرض یک سال و در حالی که هزینه اش از بودجه معین شده برایش بسیار فراتر رفته بود، در فیلیپین فیلمبرداری شد. این فیلم در طول ساخته شدن، آهسته و پیوسته عواملش را خسته و فرسوده کرد و کاپولا آنقدر به خاطر تمام اتفاقات ناگواری که می افتاد افسرده شده بود که دچار فروپاشی روانی شد، وزن بسیار زیادی را از دست داد و حتی به خودکشی فکر کرد.
در بین بازیگران فیلم، مارتین شین (Martin Sheen) حمله قلبی تقریباً مرگبار را وسط فیلمبرداری تجربه کرد که باعث شد شش هفته از کار بیفتد. وقتی مارلون براندو وارد محل فیلمبرداری شد، اضافه وزن شدید داشت، دیالوگ هایش را یاد نگرفته بود و کاملاً معین بود که دوست ندارد آنجا حضور داشته باشد. در نظر دنیس هاپر (Dennis Hopper) براندو در حدی اعصاب خردکن بود که او از هر فرصتی استفاده می کرد تا عمداً او را عصبانی کند.
بسیاری از بازیگران و عوامل دیگر فیلم در طی فیلمبرداری آن یا مست بودند یا نشئه. با توجه به ماهیت شلخته و دیوانه وار پشت صحنه فیلم، آیا می توان آن ها را شماتت کرد؟
این فقط بخشی از ماجراهای پرفرازونشیب ساخته شدن اینک آخرالزمان است. با این که این فیلم احتمالاً چند سال از عمر کسانی که روی آن کار کردند کم کرد، ولی نتیجه نهایی شاهکاری بی بدیل و ماندگار است.
8. جهانی وین (Waynes World)
- سال انتشار: 1992
- کارگردان: پنه لوپه اسفیریس (Penelope Spheeris)
جهانی وین آنقدر فیلم مسخره، خنده دار و سرگرم نماینده ای است که احتمالاً بعد از دیدنی آن فرض را بر این گرفتید که ساختن آن برای بازیگران و دست اندرکاران نیز بسیار لذت بخش بوده است، نه؟ اگر فرض تان این بود، بدجوری در اشتباه بودید.
تعدادی از عوامل اصلی فیلم در طول فیلمبرداری با هم به مشکل برخوردند. یک نمونه اش درگیری بین مایک مایرز (Mike Myers)، ستاره فیلم و پنه لوپه اسفیریس، کارگردان آن بود. اسفیریس مایرز را بیش از حد احتیاجمند توجه و احساسات خطاب کرد و ادعا کرد که با پیشرفت فیلمبرداری، او بدقلق تر شد.
اسفیریس بین احتیاجهای خلاقانه مایرز، دانا کاروی (Dana Carvey)، ستاره دیگر فیلم و لورن مایکلز (Lorne Michaels)، تهیه نماینده فیلم در نوسان بود. گفته می گردد که این اختلاف نظر آنقدر شدید بود که گاهی او یک صحنه را به سه شکل مختلف فیلمبرداری می کرد تا همه را راضی نگه دارد.
اسفیریس و مایرز سر ویرایش نهایی فیلم هم با هم به مشکل برخوردند، در حالی که در این میان مایرز سر این که هویت جهانی وین باید چه باشد، با تهیه نمایندگان درگیر بود.
با این حال، هیچ اثری از دعواهای پشت صحنه در اثر نهایی دیده نمی گردد. جهانی وین یکی از محبوب ترین کمدی های استودیویی 30 سال اخیر به جای مانده است.
7. یادآوری کامل (Total Recall)
- سال انتشار: 1990
- کارگردان: پل ورهوفن (Paul Verhoeven)
کارگردان های کمی هستند که به میزان پل ورهوفن افسانه ای فیلمسازی آشوب ناک را با آغوش باز بپذیرند. او فرایند های فیلمبرداری شلخته زیادی را پشت سر گذاشته که نتیجه نهایی شان برایش عالی از آب درآمده است. یکی از این فیلم ها یادآوری کامل، علمی تخیلی کلاسیک با بازی آرنولد شوارتزنگر است.
ورهوفن تصمیم گرفت فیلم را به ترتیب وقایع داستان فیلمبرداری کند. بعلاوه او هر صحنه را بیش از 20 بار فیلمبرداری می کرد تا به نتیجه موردنظرش برسد. این دو عامل در کنار هم باعث شدند که طبق شایعات، بودجه اولیه فیلم که 30 میلیون دلار بود، به 80 میلیون دلار افزایش پیدا کند.
با این حال، چالش اصلی فیلم، تصمیم برای فیلمبرداری آن در مکزیکو سیتی بود. تقریباً تمام بازیگران و عوامل فیلم به خاطر مصرف غذا و آب مسموم بیمار شدند.
تنها استثنا در این زمینه آرنولد شوارتزنگر و رونالد شوست (Ronald Shusett)، تهیه نماینده فیلم بود. آرنولد سر فیلمبرداری شکارچی (Predator) به خاطر خوردن غذای محلی مسموم شده بود و بر اساس این تجربه، سفارش نموده بود که غذایش را از آمریکا برایش بفرستند. شوست هم هر روز ویتامین B12 به بدنش تزریق می کرد.
بعلاوه طراحی صحنه فیلم - که باید نماینده فضای غبارآلود مریخ باشد - برای بیشتر بازیگران و عوامل فیلم مسائل تنفسی موقت ایجاد کرد.
شوارتزنگر به خاطر انجام بدل کاری از چندجا زخمی شد و چندتا از انگشتانش شکستند. مایکل آیرن ساید (Michael Ironside) هم جناغ سینه اش را شکست و دوتا از دنده هایش از هم جدا شدند. برای همین او مجبور شد در حالی که هنوز در حال التیام زخم هایش بود، فیلمبرداری را به سرانجام برساند.
با این حال، حتی وقتی فیلمرداری تمام شد، بدبیاری های شوارتزنگر تمام نشدند، چون او از کارزار تبلیغاتی ضعیف فیلم ناامید شد و مجبور شد به قدرت و نفوذ خود به عنوان ستاره هالیوودی توسل بجوید تا استودیو را مجبور کند سه هفته قبل از نمایش یادآوری کامل در سینماها کارزار تبلیغاتی را از اول انجام دهند.
در نهایت فیلم به پیروزیت تجاری نسبتاً خوبی دست پیدا کرد و عموماً به عنوان یکی از آثار کلاسیک سینمای علمی تخیلی و یکی از برترین فیلم های آرنولد شناخته می گردد. ولی تا ساخت این فیلم تمام گردد، عواملش حسابی خون دل خوردند.
6. فانوس دریایی (The Lighthouse)
- سال انتشار: 2019
- کارگردان: رابرت اگرز (Robert Eggers)
فانوس دریایی یکی از تحسین شده ترین فیلم های 2019 بود و رابرت اگرز به خاطر کارگردانی ماهرانه اش و ویلیام دفو و رابرت پاتینسون به خاطر بازی فوق العاده یشان - که شاید در کارنامه کاری شان برترین باشد - بسیار تحسین شدند.
با این حال، فیلمبرداری فیلم در محیط واقعی برای بیشتر کسانی که در فیلم دخیل بودند، بسیار چالش برانگیز بود.
بیشتر صحنه های فیلم در کیپ فورچو (Cape Forchu)، دهکده ای مخصوص ماهی گیری در کانادا فیلمبرداری شدند. این دهکده آب وهوایی بسیار ناخوشایند و مرطوب داشت، در حدی که باعث می شد تجهیزات فیلمبرداری دائماً دچار نقص فنی شوند و جلوی لنزها را مه بگیرد. در یکی از صحنه ها که در آن پتینسون در حال ورود به اقیانوس بود، عوامل فیلم مجبور شدند 25 بار صحنه را از اول فیلمبرداری نمایند تا نمایی واضح از پتینسون بگیرند.
دفو و پتینسون نیز به تفصیل درباره فشار روانی و فیزیکی فیلمبرداری روی خودشان صحبت نموده اند، در حدی که خارج از صحنه های فیلمبرداری به ندرت حرف می زدند.
غیر از این، سر یک صحنه که در آن با شلنگ آتش نشانی به صورت پتینسون آب پاشیده می شد، پتینسون آنقدر عصبانی شد که طبق گفته خودش نزدیک بود به اگرز، کارگردان فیلم، مشت بزند. او این تجربه را نوعی شکنجه توصیف کرد.
همه این موارد به کنار، مرغ های دریایی که در پی غذا در حال پرواز کردن بودند، دائماً بازیگران و عوامل فیلم را مورد آزار و اذیت قرار می دادند.
با این حال، با توجه به محتوای فیلم، این درد و رنج احتمالاً اثر نهایی را بهتر و اتمسفر جنون آمیز و پرتنش آن را تقویت کرد. نتیجه نهایی ارزش آن 35 روز جهنمی را که صرف ساخته شدنش شد داشت.
5. بلید رانر (Blade Runner)
- سال انتشار: 1982
- کارگردان: ریدلی اسکات (Ridley Scott)
بلید رانر یک شاهکار علمی تخیلی بی بدیل است و اتمسفر غم انگیز آن شاید تا حدی تحت تاثیر جروبحث های دائمی پشت صحنه در جریان فیلمبرداری به این حالت درآمده باشد.
اول از همه، هریسون فورد، ستاره فیلم، نه با شان یانگ (Sean Young)، همبازی مونثش در فیلم کنار آمد، نه با ریدلی اسکات، کارگردان فیلم. در نظر فورد، بی تجربگی یانگ باعث شده بود که فرایند فیلمبرداری کندتر پیش برود و بعلاوه او سر این که شخصیتش دکارد یک رپلیکانت (Replicant) یا آدم مصنوعی است یا نه، مفصلاً با اسکات بحث می کرد.
اسکات هم تلاشی نمی کرد خود را دل بازیگران و عوامل فیلم جا کند؛ او درخواست می کرد کوچک ترین کارها - مثل جای گذاری دوربین - بارها تکرار شوند. سخت گیری او آنقدر زیاد بود که شرکت برادران وارنر وارد عمل شد و چیزی نمانده بود او را با کارگردانی دیگر جایگزین کند.
بعلاوه اسکات با یک سری بیانات در مطبوعات عوامل آمریکایی فیلم را خشمگین کرد. او در مصاحبه ای اظهار داشت که دست اندرکاران بریتانیایی فیلم سخت کوش تر بودند. بیانیه او باعث شد ماروین جی. وست مور (Marvin G. Westmore)، ناظر گریم آمریکایی فیلم، یک سری تی شرت درست کند که رویشان ادعای اسکات مسخره شده بود.
شرایط جوردن کروننوث (Jordan Cronenweth)، فیلمبردار افسانه ای فیلم هم مصداقی از بدشانسی محض بود. یک سال پیش از شروع فیلمبرداری، ابتلای او به بیماری پارکینسون مورد تشخیص پزشکان نهاده شد و شرایط او به مرور به قدری وخیم شد که در انتهای مراحل فیلمبرداری، از روی صندلی چرخدار کارش را انجام می داد.
از همه بدتر این بود که بیشتر قسمت های فیلم در شب فیلمبرداری می شدند و این موضوع روی حال وهوای دست اندرکاران فیلم تاثیر منفی گذاشت. بعلاوه لازم بود که دائماً روی صحنه باران مصنوعی ریخته گردد و این باران مصنوعی باعث می شد همه خیس و خسته شوند.
با این حال، پس از گذر 4 دهه، میراث بلید رانر به عنوان یکی از برترین های ژانر به قوت خود باقی است و در سال 2017 دنباله آن بلید رانر 2049 منتشر شد که به عقیده بعضی حتی از فیلم اصلی هم بهتر است.
4. تایتانیک (Titanic)
- سال انتشار: 1997
- کارگردان: جیمز کامرون (James Cameron)
جیمز کامرون طی گذر سال ها بارها ثابت نموده که هروقت پایش را از گلیمش درازتر می نماید، به طرز عجیبی قدرتش به عنوان فیلمساز بیشتر می گردد. این بیانیه در هیچ فیلمی به میزان تایتانیک، حماسه رکوردشکن او در سال 1997 مشهود نبوده است.
مشکل از همان اوایل شروع شد: از موقعی که کامرون شخصاً اصرار کرد که با یک زیردریایی به بقایای واقعی باقیمانده از تایتانیک برود تا از آن فیلم بگیرد. یکی از عملیات غواصی او نزدیک بود به برخوردی فاجعه آمیز بین زیردریایی و تایتانیک منجر گردد.
شرایط فیلمبرداری فیلم هم تعریفی نداشت. همه می دانستند که کامرون کارگردانی بسیار سخت گیر است و در طی فیلمبرداری استرس زای فیلم دائماً به بازیگران و عوامل فیلم فشار وارد می کرد.
کیت وینسلت هنگام فیلمبرداری صحنه های واقع در آب چند بار زخمی شد و قسم خورد که دیگر هیچ گاه با جیمز کامرون همکاری نخواهد کرد. با این حال، سر فیلمبرداری آواتار: راه آب (Avatar: Way of Water) تصمیم گرفت قسم اش را زیرپا بگذارد و دوباره با او همکاری کند.
بقیه بازیگران فیلم نیز برای مدت زمان طولانی در آب سرد نگه داشته شدند و بسیاری از آن ها مریض شدند.
تنش پشت صحنه به قدری شدید بود که یکی از عوامل فیلم - که ظاهراً توپش بدجوری پر بوده - در سوپی که قرار بود بین عوامل پخش گردد فن سیکلیدین ریخت و باعث شد کامرون، بیل پکستون (Bill Paxton)، یکی از ستاره های فیلم و حدود 50 نفر دیگر راهی بیمارستان شوند.
از طرف دیگر، کامرون از سمت استودیو نیز به شدت تحت فشار بود. روسای استودیو اصلاً از مدت زمان 3 ساعته فیلم راضی نبودند و از کامرون درخواست کردند یک ساعت از فیلم را حذف کند. این درخواست کامرون را به شدت عصبانی کرد و او در جواب گفت که اگر می خواهند چنین کاری بنمایند، باید از روی جنازه او رد شوند.
در نهایت کامرون موافقت کرد تا برای راضی نگه داشتن استودیوی فاکس، از 8 میلیون دلار دستمزد نقد خود صرف نظر کند. با این حال، او در سود فروش فیلم سهیم بود و به خاطر فروش تاریخی فیلم در گیشه، او صدها میلیون دلار به جیب زد.
تایتانیک یکی از محبوب ترین و نمادین ترین فیلم های تمام دوران و نمونه ای بی نظیر از قدرت فیلمسازی جیمز کامررون است، کسی که تمام کسانی را که به او تردید داشتند، سر جایشان نشاند. با تمام این تفاسیر، رویکرد دیکتاتورمابانه او به کارگردانی سزاوار سرزنش است.
3. جن گیر (The Exorcist)
- سال انتشار: 1973
- کارگردان: ویلیام فریدکین (William Friedkin)
اغلب گفته می گردد که جن گیر فیلمی نفرین شده بود، چون انواع و اقسام بلاها سر بازیگران و عوامل آن آمد و می توان گفت همه بابت هنری که در این فیلم به عرصه نمایش گذاشتند، به قدر کافی رنج کشیدند.
گفته می گردد که ویلیام فریدکین با بازیگران فیلم با بی تفاوتی برخورد می کرد و عمداً جوی ناراحت نماینده ایجاد می کرد تا بازیگران را از اعماق وجود بترساند.
یک بار او تفنگی را در نزدیکی جیسون میلر (Jason Miller)، یکی از بازیگران فیلم شلیک کرد تا او را بترساند. بعلاوه او به عوامل فیلم دستور داد تا در یکی از صحنه های بدلکاری، هارنس الن برستین (Ellen Burstyn) را محکم بکشند؛ آن ها آنقدر هارنس او را محکم کشیدند که او به دیوار برخورد کرد و آسیبی دائمی به پشتش وارد شد. با این حال، صحنه فیلمبرداری شده در فیلم باقی ماند.
بعلاوه فریدکین دستگاه های تصفیه هوا به محل فیلمبرداری خانه خانواده مک نیل (MacNeil) آورد تا نقطه اوج فیلم را فیلمبرداری کند. این کار او برای لیندا بلیر (Linda Blaire) جوان - که فقط یک لباس خواب نازک به تن داشت - بسیار ناخوشایند بود و باعث شد که او تا آخر عمر به سرما حساسیت پیدا کند.
با این که فریدکین رفتاری خصمانه داشت، خودش هم تجربه لذت بخشی برای ساخت فیلم نداشت. برادران وارنر دائماً به بازیگرانی که او برای ایفای نقش انتخاب می کرد ایراد می گرفت و یکی از دلایل این سخت گیری هم این بود که بخشی از صحنه فیلم بر اثر آتش سوزی از بین رفت و این مسئله باعث شد زمان و بودجه مورداحتیاج برای ساخت فیلم دوبرابر گردد.
با این حال، با وجود این که تقریباً 50 سال گذشته، جن گیر شاهکاری بی رقیب مانده و اولین فیلم وحشت است که نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
2. مد مکس: جاده خشم (Mad Max: Fury Road)
- سال انتشار: 2015
- کارگردان: جورج میلر (George Miller)
شاید دست تقدیر این بود که فیلمی که در حد مد مکس: جاده خشم خفن است، یکی از چالش برانگیزترین فرایند های ساخت بین بلک باستارهای هالیوودی دهه گذشته را داشته باشد، در حدی که یک کتاب عالی به نام خون، عرق و کروم: داستان واقعی و دیوانه وار مد مکس: جاده خشم (Blood, Sweat & Chrome: The Wild and True Story of Mad Max: Fury Road) درباره آن نوشته شده است.
پیش از شروع فیلمبرداری چهارمین فیلم مد مکس، این فیلم در طی 30 سال گذشته به اشکال مختلف در حال توسعه بوده است. مشکل هم واقعاً از همان اول شروع شده بود.
اولین و مهم ترین مشکل این بود که محل فیلمبرداری، بیابان نامیب (Namibian Desert)، برای سلامتی جسمانی و ذهنی بازیگران و عوامل فیلم بسیار مضر بود. آن ها مجبور بودند با گرمای طاقت فرسا در روز، سرمای شدید در شب و طوفان غبار دست وپنجه نرم نمایند.
با وجود درد و رنجی که به بازیگران و عوامل فیلم تحیمل شده بود - من جمله رایلی کیو (Riley Keough)، یکی از بازیگران که به سرمازدگی دچار شد - تصمیم بر این شد که به همه وسط فیلمبرداری یک هفته استراحت داده گردد.
ولی اختلاف سر مسائل خلاقانه نیز وجود داشتند. تام هاردی (Tom Hardy)، یکی از پیروان سبک بازیگری متد اکتینگ (Method Acting) بود و چارلیز ترون (Charlize Theron) سر این مسئله با او جر و بحث داشت. هردوی آن ها در زمینه کار کردن با میلر مشکل داشتند. ترون احساس می کرد میلر آنطور که باید و شاید او را کارگردانی نمی نماید و هاردی هم دائماً با میلر جر و بحث داشت.
بسیاری می گویند که فیلمبرداری شش ماهه فیلم به وضوح روی میلر تاثیر گذاشت و باعث شد او وزن زیادی از دست بدهد و در عین حال با شرکت برادران وارنر - که بابت وضع فیلم نگران بود و نمایندگانی را برای نظارت بر فیلم فرستاده بود - سر و کله بزند.
با این حال، ترون و به خصوص هاردی هردو با اشتیاق حس شادی خود را نسبت به استقبال گرم از فیلم اعلام نموده اند. جاده خشم علاوه بر این که عملاً از همه نقد مثبت دریافت کرد، نامزد دریافت 10 اسکار شد و 6تایش را دریافت کرد.
بعلاوه به هنگام افتتاحیه فیلم در جشنواره کن، هاردی در ملاءعام بابت رفتارش در طول فیلمبرداری از میلر عذرخواهی کرد و او را نابغه خطاب کرد.
1. ساحره عشق (The Love Witch)
- سال انتشار: 2016
- کارگردان: آنا بیلر (Anna Biller)
در انتهای لیست، فیلمی اقلیت پسند و نسبتاً ناشناخته داریم، ولی فیلمی که به میزان بقیه فیلم ها ارزش دیدن دارد.
ساحره عشق یک فیلم کمدی-وحشت است که به خاطر هجو دقیق اش از فیلم های وحشت دهه 60 و بعلاوه بازیگری فوق العاده سامانتا رابینسون (Samantha Robinson)، بازیگر نقش اصلی، مورد تحسین نهاده شد.
با این حال، پس از گذر بیش از یک سال از انتشار فیلم، آنا بیلر، کارگردان فیلم، توییت زد که بیشتر عوامل فیلم از تجربه ساختن فیلم متنفر بودند و حتی پس از به سرانجام رسیدن آن دیدنیش نکردند.
او افزود که تعدادی از عوامل اصلی در طی فیلمبرداری جایگزین شدند و حتی ادعا کرد بعضی می خواستند عمداً فرایند فیلمبرداری را خراب نمایند.
بیلر علت این جو ناخوشایند را به دو عامل نسبت داده: یکی نارضایتی عوامل فیلم بابت کار کردن زیر دست کارگردانی مونث و عامل دیگر حضور یک مجری طرح که از همان ابتدا جوی ناخوشایند ایجاد کرد و بعد فیلم را ترک کرد. این که معنی این حرف چیست، دقیق نمی دانیم.
وقتی از ام. دیوید مالن (M. David Mullen)، فیلمبردار فیلم درخواست شد نظرش را درباره این جنجال ارائه دهد، او سکوت اختیار کرد.
با این حال، نتیجه نهایی چنان تجلی بی نقصی از منظره بیلر است که امکان ندارد بتوانید حدس بزنید که پشت صحنه این همه تنش وجود داشته است.
منبع: Whatculture.com
منبع: دیجیکالا مگ