خودشیفته های خطرناک!
به گزارش صنایع 90، گاردین- جوآنا بریسکو؛ اکنون دیگر کاملاً می دانیم خودشیفتگی چیست. کلمۀ خودشیفته باب شده و واژۀ محبوب تحلیل گران تازه کار است. خودشیفته ها، این محتاجانِ محبت و توجه طلب های پرجذبه، مغرورانه قدم برمی دارند، سایرین را شیفتۀ خود نموده، از دیگران استفاده نموده و آن ها را سردرگم می نمایند. در فرهنگی که مردم دل مشغول سلبریتی ها و شبکه های اجتماعی اند، خودشیفته ها برترین پلتفرم را دارند. آن ها بر کشور ها حکومت می نمایند، دیگران را افسون می نمایند، آن ها را ملعبۀ دست خود قرار می دهند و خرابی به بار آورند.
اما، ورای این نوع از خودشیفتگی که تشخیص پذیرتر و نمایشی تر است، زیرگونۀ کمترشناخته شده و اساساً خطرناک تری در کمین است. اگر خودشیفتۀ آشکار گُرگی در لباس گرگ است، خودشیفتۀ پنهان گرگی در لباس میش است. دکتر سارا دیویس، روان شناس و نویسندۀ هرگز دوباره به دام نمی افتم: گذر از آسیب های خودشیفته ها و دیگر روابط سمی1 می گوید گونۀ ساکت تر و نامحسوس تر، معمولاً، ترسناک تر است و ما را بیشتر سردرگم می نماید.
به گفتۀ دکتر رامانی دِرواسولا، استاد روان شناسی، این گونه از شخصیت خودشیفته تحول نوظهوری در فهم ما از موضوع خودشیفتگی است. گروه روان شناسی دانشگاه نیویورک در پژوهش جدیدی تأیید می نماید که خودشیفتگی، بیش ازآنکه از یک خودانگارۀ واقعاً متکبر ناشی شود، متأثر از ناامنی است و دو زیرگونه دارد، گونۀ آشکار و گونۀ آسیب پذیر (یا پنهان). این پژوهش می گوید خودشیفتگی مرتبط است با عادت بی وقفۀ سِلفی پُست کردن. روان کاوی به نام مَکسین مِی فانگ چانگ هم می گوید نقابِ خودشیفتۀ زخم خورده اندوهی بی پایان را پنهان می نماید.
اما این نقاب ما را طلسم می نماید. سال ها در روابطم با خودشیفته ها سرمستی هایی را تجربه کردم که اعتیادآور بود و مرا جذب خود می کرد، اما در آخرین رمانم، دربارۀ نوعی از خودشیفته ها نوشته ام که مجذوب نمایندهیتشان، نه یکباره، که به تدریج ظاهر می شود. در زندگی واقعی، بیشتر از همه، جذب شخصیتی شدم که، از بین ویژگی های خودشیفته های آشکار، آن ویژگی هایی را داشت که نامشهودتر بودند.
قبل از او، شخصیت های مجذوب نماینده تری مرا مجذوب خود نموده بودند و تصور می کردم که، پس از تجربۀ این روابط، دیگر هشیار و ایمن هستم، اما این تأثیرگذاری آهسته و آرام بود، ناپیدا و خطرناک بود و موجب شد در روانم بسیار جست وجو کنم تا متوجه شوم با مجموعه ای از نقاب های شخصیتی در تعامل بوده ام، نقاب هایی ساختگی و به شدت متقاعدنماینده که عمق پوچیِ شخصیت خودشیفته را می پوشانند.
خودشیفتۀ معمولی می درخشد و جهان را مجذوب و معتاد خود می نماید، توجه و تحسین دیگران را به سمت خود می کشد و، حداقل در ظاهر، زندگی هیجان انگیزی دارد. اما در شناسایی خودشیفتۀ نوع پنهان به مشکل می خوریم. او ویژگی های خودشیفتۀ خودبرتربین را ندارد و، بنابراین، می تواند به آرامی از رادارتان عبور کند و به همان مقدار، یا حتی بیشتر، به شما آسیب بزند.
لُرنا اِسلِید روان درمانگر است. تخصص او این است که سوء رفتار هایی را که خودشیفته ها با ما داشته اند التیام ببخشد. او می گوید خودشیفته های پنهان یا آسیب پذیر، عموماً، از خودشیفته های خودبرتربین درونگراترند، اما همان ویژگی های نوعی را دارند. با این تفاوت که، در این افراد، این ویژگی ها در سطحی بسیار نامحسوس تر و معمولی تر نمایان می شوند. آن ها، به وقت انتقام، به دقت هدف می گیرند و نقاب می زنند: دیگران خواهند گفت مطمئنی؟ آن ها که دوست داشتنی اند.
دانشِ اندک چیز خطرناکی است. دیویس می گوید شناسایی خودشیفتگی پنهان دشوارتر است و، تا مقدار ای، به دانش تخصصی احتیاج دارد. خودشیفته های آشکار با حالتی حق به جانب نشان می دهند که این منم، اما خودشیفته های پنهان، با استفاده از تکنیک های کنترل و دستکاری های نامحسوس تر، احتیاجهایشان را می پوشانند. آن ها دوست داشتنی و معصوم و حتی خجالتی و درونگرا به نظر می رسند و می توانند دلسوز و یاری کار جلوه نمایند.
آن ها می توانند همان شانه هایی باشند که می توان به آن ها تکیه داد و گریه کرد، اما بعداً آنچه را با آن ها درمیان گذاشته اید علیه تان استفاده خواهند کرد و پایان شما را ملعبۀ دست خود می نمایند تا احساس کنید مدیون و قدردان آن هایید. این گونه است که به آن ها احساس تحسین و قدردانی می دهید، احساسی که خودشیفتگی را تغذیه می نماید.
چه ویژگی هایی دیگری این نوع خودشیفتۀ نامحسوس و مجذوب نماینده، اما مجهز به تسلیحات خاموش را از سایر انواع متمایز می نماید؟ روان شناسان اتفاق نظر دارند که آسیب شناسی ریشه های این دو نوع خودشیفتگی، یکسان است، اما نمود های متفاوت آن ها می تواند ابعاد دیگر این اختلال را در بر بگیرد، مانند ایجاد احساس گناه در دیگران، سخاوتمندی به اسم ابزاری برای کنترل افراد و تظاهر به بیماری برای جلب ترحم. همان طور که دیویس می گوید خودشیفتۀ پنهان می تواند یک نفوذگر خاموش یا یک اغواگر خاموش باشد.
اِسلِید معتقد است تجربه ام می گوید خودشیفتۀ پنهان به مراتب خطرناک تر از نوع خودبرتربین است، نه فقط بدین علت که شناسایی آن ها دشوارتر است، بلکه اساساً، چون آن ها خجالت محورترند، راحت تر دچار خشم خودشیفتگی می شوند، و این وادارشان می نماید انتقامی سخت بگیرند.
به نظر می رسد قربانی بودن بنیادی ترین احساسی است که خودشیفته با خود حمل می نماید. در این حالت، خودشیفته مدام از موقعیت قربانی سایرین را آزار می دهد، خود را معمولاً کم اهمیت جلوه می دهد و، با این روش، در پی اطمینان خاطر است. اِسلِید می گوید به نظرم خودشیفته های پنهان، چون در حل مسئله ضعیف اند، به نقش قربانی پناه می برند که ابزاری نیمه خودآگاه و سِرّی در جعبه ابزارشان است. وقتی حالت قربانی به خود می گیرند می توانند سایرین را از نظر عاطفی قانع نمایند، بسیار بیشتر از فردی که دارای سلامت روان است. تأثیرگذاری مطلقِ خودشیفته های پنهان در کنترل افراد همواره مرا حیرت زده می نماید.
دکتر رامانی درواسولا که به تعبیر خودش مأموریت دارد از خودشیفتگی ابهام زدایی کند و تأثیر سمی آن را از همۀ ابعاد زندگیِ ما از میان بردارد می گوید خودشیفتۀ پنهان نقش قربانی به خود می گیرد تا دیگران را ملعبۀ دست خود کند. وی در یوتوب کانالی را اداره می نماید که به این موضوع اختصاص دارد. او، علاوه بر واژۀ پنهان، از لفظ آسیب پذیر هم برای این خودشیفته ها استفاده می نماید. ممکن است جذبشان شوید، چون به نوعی برایشان دل می سوزانید، و به حالشان رحم می کنید.
تصور اینکه می خواهید نجاتشان دهید احساس قدرت به شما می دهد… بسیاری از افراد، در ابتدا، آن ها را خودشیفته نمی بینند. تلقی آن ها از خودشیفتگی صرفاً همان خودشیفتۀ خودبرتربین سنتی است، همان خودشیفتۀ گیرا، پرجذبه، مطمئن، دلربا، شوخ طبع و مجذوب نمایندهِ کتاب ها؛ و افرادی که خود را تامقدار ای افسرده، مظلوم و حتی محتاج توجه نشان می دهند، در این تعریف جای نمی گیرند… بااین حال، خودشیفتۀ های پنهان هم همان ویژگی هایِ رفقای نوعی و خودبرتربینشان را دارند.
دیویس توصیه می نماید مثلث کارپمن را مطالعۀ کنیم که به سه نقش آزارگر، قربانی و ناجی اشاره می نماید. وی می گوید ببینید آیا می توانید تشخیص دهید قربانی چه زمانی کوشش می نماید شما را به نقش ناجی بکشاند یا نه. آگاهی کلید حل مسئله است. به مراجعانم توصیه می کنم، تا آنجا که ضروری است، خود را به اطلاعات مجهز نمایند تا بتوانند، پیش از آغاز یک رابطۀ آسیب زا با فردی خودشیفته، این افراد را تشخیص دهند.
بنابراین، خودشیفتۀ پنهان هم دنبال صندلی و اعتباریابی است، دیگران را نادیده می گیرد، احساس می نماید حق به جانب اوست و نمی تواند با دیگران همدلی کند، اما روش های او بسیار پنهان تر است. حتی ممکن است به شما بگوید چقدر درونگرا و حساس است. ما، در مواجهه با کسی که این قدر دوست داشتنی است، کسی که کوشش نمی نماید توجه دیگران را به هوش خود جلب کند و البته کسی که آسیب پذیر است، به راحتی نقش مفیدِ حمایت گر به خود می گیریم. دیویس می گوید آن ها عموماً، با تکیه بر دو ابزار ترس و ایجاد احساس گناه، دیگران را کنترل می نمایند.
همچنان که بسیار مراقبیم باید دلسوز هم باشیم: خودشیفته ها خودشیفته به جهان نمی آیند. محیط های اولیه ای که در آن قرار گرفته اند آن ها را این گونه شکل می دهند و این پیغام را به آن ها می دهند که خودِ واقعی شان پذیرفتنی نیست، بنابراین آن ها خودی دروغین یا یک نقاب خلق می نمایند. اگر هم آن پوستۀ مجذوب نماینده بیرونی تهدید شود، حمله می نمایند، چون احساس می نمایند کاملاً ویران شده اند.
به تجربه می گویم که خودشیفته ها با نقاب های متعددی وارد می شوند. بازی با خودشیفته دو سر دارد. کافی است فقط به نقش خودمان نگاه کنیم تا نیرومحرکۀ این بازی را به درستی درک کنیم. آیا نمایشی نیمه هوشیار در کار است؟ نظریۀ عمومی آن است که خودشیفته ها همدل ها یا هم وابسته ها را جذب می نمایند.
اِسلِید می گوید خودشیفتۀ پنهان در پی کسی می شود که به او میدان دهد، احتیاج های روان شناختی خود را داشته باشد، عزت نفسش پایین باشد، و گویی متوجه آنچه رخ می دهد نباشد. این افراد ممکن است حس نمایند فرد مقابل گزینۀ مناسبی برای رابطه نیست، اما همچنان به این رابطه متعهد می مانند. آسیب جزء گریزناپذیر این روابط است.
دیویس هم می گوید تقریباً همۀ مراجعانی که با آن ها کار می کنم گفته اند به عقب که نگاه می نمایند می بینند، قبل از آنکه به خود اجازه دهند که جذبه و کششِ رابطه با یک خودشیفته غرقشان کند، حس درونی شان به آن ها گفته بود دیدار با خودشیفته اتفاق خوشایندی نیست، اما آن ها این حس را نادیده گرفتند. اگر احساس می کنید کسی می تواند به نوعی به شما آسیب بزند، به حستان اعتماد کنید.
اینجا همان جایی است که بیشتر اوقات دچار لغزش می شویم. ما به غرایزمان اعتماد نمی کنیم. از میان ما، آن ها که احساساتی هستند به سرعت وارد فضایی تازه و هیجان انگیز می شوند. ما زنگ خطر ها را نادیده می گیریم و ناگهان می بینیم داریم نقشی را اجرا میکنیم که هرگز متوجه نشدیم آن را پذیرفته ایم. گرچه این اتفاق به گونه ای نامحسوس رخ می دهد، نمی توان انکار کرد که خودشیفته ها جهان را به مکانی چندوجهی و شگفت انگیز تبدیل می نمایند؛ تردیدی نیست که این جهان خطرناک تر هم هست.
پی نوشت ها:
- این مطلب را جوآنا بریسکو نوشته و در تاریخ 1 آگوست 2021 با اسم همۀ خودشیفته ها خودبرتربین نیستند؛ خودشیفتۀ آسیب پذیر می تواند به همان مقدار خطرناک باشد در وب سایت گاردین منتشر شده است؛ و وب سایت ترجمان آن را در تاریخ 8 مهر 1400 با اسم همۀ خودشیفته ها خودبرتربین نیستند؛ خودشیفتۀ آسیب پذیر می تواند به همان مقدار خطرناک باشد و ترجمۀ فاطمه زلیکانی منتشر نموده است.
- جوآنا بریسکو (Joanna Briscoe) رمان نویسی انگلیسی که به اسم نویسنده ای آزادکار هم با مطبوعات همکاری می نماید. آخرین کتاب بریسکو اغوا (seduction) نام دارد.
Never Again- Moving on from Narcissistic Abuse and Other Toxic Relationships [1]
منبع: ترجمان علوم انسانی
مترجم: فاطمه زلیکانی
منبع: فرارو