آرامش است سرانجام اضطراب ها؛ روز خوشِ ما هم می آید
به گزارش صنایع 90، وب سایت آسو - خسرو دهقانی: چرا امروزه بسیاری از آدم ها این قدر مضطرب و نگران به نظر می رسند؟ این پرسش، هم در بین متخصصان سلامت روانی و هم در میان مردم عادی رواج دارد، اما این مسئله ای بسیار پیچیده و مبهم است. چه کسی را سراغ دارید که در هر ساعت از هر روزش گرفتار نگرانی نباشد؟ افزون بر این، نگرانی در شرایط ناامنی و سرگردانی افزایش می یابد و امروزه جهان پر از تهدید های بالقوه ای است که نه کاملاً از آن ها سر در می آوریم و نه می توانیم مهارشان کنیم.
بیشترِ ما مجبوریم اعتماد کنیم که هواپیما ها سقوط نمی نمایند یا با نوشیدن شیر موجود در یخچال مسموم نمی شویم. تغییرات ناگهانی و پیش بینی ناپذیر در سازوکار مالیِ جهانی هر لحظه ممکن است زندگی هر کسی را تباه نمایند؛ علاوه بر این، همه ما با مسائلی از قبیل ابهام پیرامون سرنوشت، مریضی، مسائل مالی و تغییرات آب وهواییِ گسترده روبه رو هستیم؛ و تازه وقت خود را هم صرف گشت و گذار در فضای مجازی ای می کنیم که ما را نسبت به تهدید های دیگری که نادیده گرفته بودیم، نگران می نماید.
خوب است که برخی از واژه ها را تعریف کنیم. فشار روانی، به نظر روان شناسان، پاسخی آنی به یک فشار بیرونی است؛ چیزی که حد متعادل آن چندان هم بد نیست: آدم های کاملاً خونسرد هیچ وقت پیش از امتحان درس را مرور نمی نمایند یا تکالیف شغلیِ خود را در موعد مقرر انجام نمی دهند. در زندگی روزمره اغلب وقتی فشار بیرونی از بین می رود، نگرانی هم برطرف می گردد؛ پدیده ای که نشان می دهد ساده ترین راه برای مقابله با فشار این است که در صورت امکان، مستقیماً با چیزی که ناراحتتان نموده است، رودررو شوید. مثلاً با بخش مشکل کار درگیر شوید یا با دوستی که قهر نموده اید حرف بزنید، یا اگر این کار از دستتان برنمی آید، از منشأ فشار دور شوید یا حواستان را از آن پرت کنید. (رسیدگی به فشار روانیِ مزمن و پایدار مستلزم رویکرد متفاوتی است).
اما اضطراب نوع خاصی از پاسخ درونی به فشار روانی است و اغلب هم بسیار شدیدتر است. همان طور که نویسنده استرالیایی، سارا ویلسون، در اول، هیولا را زیبا می کنیم که آمیزه ای از خاطرات و خودیاری است، می گوید، مشکل فقط این نیست که دلایل زیادی برای اضطراب وجود دارد بلکه این هم هست که جامعه، متأسفانه، به برخی از رفتار های اضطراب آمیز، مثل پرمشغله بودن دیوانه وار، پاداش می دهد، و این در حالی است که پاداش کوشش برای رهایی از اضطراب عبارت است از متصف شدن به صفاتی مثل تنبلی، خودشیفتگی، و کم توجهی به اوضاع جهان.
واقعیت این است که اضطراب خودش را تقویت می نماید: وقتی شما مضطرب هستید، در صدد یافتن چیز های بیشتری برای نگران شدن برمی آیید. برای مثال، درباره خود اضطرابتان هم نگران می شوید، انگار این چرخه باطل به مقدار کافی دلسردنماینده نبوده است.
البته واژه اضطراب در توصیف تعدادی از اختلالات رسمی روان شناختی هم به کار می رود. اما این پدیده به روشنی نشان می دهد که مرز میان ناخوشی روانی و فشار عادی انسانی امری درونی بوده، و به یک مقدار وابسته به عرف فرهنگی و دانش است.
علت اصلی رواج اصطلاح اختلال اضطراب تعمیم یافته این است که در کتاب روان پزشکی، راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (1980)، این پدیده نوعی اختلال شمرده شده است. (اگر احساس می کنید عصبی شده اید یا تمرکز خود را از دست داده اید محتمل است به این عارضه گرفتار شده باشید.) و علت اصلی افزایش کاربرد این اصطلاح از سال 2001 به بعد، تبلیغات فشرده و رسانه ای شرکت داروسازی گلکسواسمیت کلاین بود که بعد از اخذ مجوز از دولت آمریکا، داروی ضد افسردگی پاکسیل (در بریتانیا سروکسات) را روانه بازار کرد.
برندان کوئرنر، روزنامه نگار، می گوید، شبکه های تلویزیونی محلیدر آمریکا گزارش دادند که نزدیک به 10 میلیون آمریکایی از یک بیماری ناشناخته رنج می برند. آن ها از بینندگان می خواستند که دنبال نشانه های بیماری، از جمله بی قراری، خستگی، تندمزاجی، تنش عضلانی، استفراغ، اسهال و عرق کردن... بگردند.
اضطراب، واکنشی است که تکامل در ما به ودیعه نهاده تا بتوانیم خود را با شرایطی کاملاً متفاوت تطبیق دهیم.
برای روشن شدن مطلب باید گفت که هیچ یک از این ها به این معنا نیست که افراد مبتلا به اختلال اضطراب واقعاً بیمار نیستند یا این که دارو در اغلب موارد بخشی از راه چاره نیست. روبرت ادلمن، استاد بازنشسته روان شناسی بالینی و قانونی از دانشگاه روهمپتون، می گوید: شرط اصلی برای این که اضطراب نوعی اختلال روانی به حساب آید یا مسئله ای بالینی تلقی گردد، این است که به جای این که بتوانیم اضطراب را مهار کنیم، اضطراب زندگی ما را کنترل کند.، اما باید در نظر داشت که اضطراب اساساً نوعی ناهنجاریِ عجیب و غریب روان شناختی نیست بلکه جنبه ای بنیادی از کارکرد انسان است. به قول جیمز کلیر، نویسنده کتاب عادت های اساسی، اضطراب، واکنشی است که تکامل در ما به ودیعه نهاده تا بتوانیم خود را با شرایطی کاملاً متفاوت تطبیق دهیم.
انسان های ماقبل تاریخ، همچون دیگر پستانداران، در محیط مبتنی بر واکنش فوری زندگی می کردند. گزینش های لحظه به لحظه آن ها مهم بود، زیرا پیامد های متفاوت آنی داشت. به محض این که درنده ای را می دیدند مضطرب می شدند و در پی فرار برمی آمدند. یا به شدت احساس گرسنگی می کردند، و اضطراب ناشی از آن، حواسشان را بر یافتن سریع غذا متمرکز می کرد. وقتی تهدید برطرف می شد، اضطراب هم از میان می رفت. اما انسان های امروزی در محیطی مبتنی بر واکنش تأخیری زندگی می نمایند. حقوق ما در خاتمه هفته یا ماه پرداخت می گردد؛ سال ها طول می کشد تا مدارک تحصیلی را به دست آوریم. اگر پولی پس انداز کنیم (یا نکنیم)، ثمرات آن را چند دهه بعد می بینیم. به همین علت، اضطراب برطرف نمی گردد و در عوض روی هم تلنبار می گردد.
به همین علت است که اخبار رویداد های ملی و بین المللی، به اضطراب های فراگیر دامن می زند و حتی برخی را به بستر بیماری می اندازد. برخی افراد مثلاً مهاجران غیرقانونی در آمریکا به طور مستقیم و تعیین از اضطراب آسیب می بینند. حتی اگر نهایتاً چنین نگردد، آن ها برای مدتی راهی برای درک وضع ناهنجار خود نخواهند داشت و غالباً هم در پاسخ به آن، کاری از دستشان بر نمی آید و نمی توانند همچون شکارچیان نخستین عمل نمایند که یا فوراً از برابر تهدید می گریختند و یا بی درنگ در جستجوی غذا بر می آمدند.
وقتی در برابر مسائل هیچ اقدام سازنده ای از دستمان برنیاید، به تأمل و نگرانی پناه می بریم که هرچند سازنده به نظر می رسد، اما واقعاً این طور نیست. روان درمانگر آمریکایی، لوری گاتلیب، می گوید: یک واکنش به اضطراب ناشی از غوطه خوردن 24 ساعته در اخبار این است که مردم سعی می نمایند اطلاعات بیشتری به دست آورند، زیرا اضطراب معلول عدم کنترل است و آن ها فکر می نمایند که داشتن اطلاعات بیشتر احساس تسلط آن ها را افزایش خواهد داد. اما چنین نیست؛ این کار فقط اضطراب آن ها را افزایش می دهد.
به همین علت است که اغلب راه چاره های غیرداروییِ اضطراب به هر علتی که باشد، شامل اِعمال واقع گرایانه و محدود کنترل است؛ بدین معنی که بفهمیم چه کار های سازنده ای را می توانیم انجام دهیم، و به آن ها مشغول شویم و در عین حال از کوشش برای کنترل عواملی که از دسترس مان بیرون اند، خودداری کنیم، کاری که فقط بر اضطراب می افزاید. می توانید هر هفته چند بار ورزش کنید و غذا های گیاهی بیشتری بخورید.
انتها، همان طور که فیلسوف دانمارکی، سورن کی یرکگارد در سال 1844 گفته، خوب است بدانیم که همه اضطراب ها، خبر های خوشی را هم در خود پنهان دارند: اگر به کلی از آزادی محروم باشیم و هیچ امکانی برای بهبود اوضاع فراهم نباشد، هرگز مضطرب نمی شویم.
رولو مِی، روان شناس نامدار، نظر کی یرکگارد را در قالب دیگری بیان نموده است: اگر امکان هیچ انتخابی فراهم نباشد، انسان هیچ گونه اضطرابی نخواهد داشت. اگر با اطمینان کامل بدانید که زندگی از این پس توأم با شکست و دردسر خواهد بود، حتماً افسرده می شوید؛ اما از کوره در نمی روید. اضطراب ناشی از این است که می دانیم زندگی ممکن است توأم با موفقیت، پیروزی و شادی باشد، اما در عین حال می ترسیم که شاید ندانیم چطور تحقق این امر را تضمین کنیم.
اضطراب شدید قطعاً می تواند عارضه ای فرساینده و محتاج درمان باشد، اما بی تردید، مقداری عدم اطمینان نسبت به آینده هم یکی از همان چیز هایی است که زندگی را ارزشمند می نماید. اگر واقعاً می توانستیم امکان وقوع هر اتفاق نامنتظره بدی را از بین ببریم، می فهمیدیم که امکان وقوع هر اتفاق غیرمنتظره خوبی را هم از بین برده ایم.
نویسنده: آلیوِر بورکمَن
شما در این روزها به اضطراب دچار شده اید؟ برای بهتر شدن حالتان چه کارهایی انجام می دهید؟
پ
منبع: برترین ها