راحت ترم که فقط طنز بنویسم اما نمی خواهم در ورطه تکرار بیفتم
به گزارش صنایع 90، به گزارش خبرنگاران ، مهرداد صدقی که با کتاب آبنبات هل دار بسیار مطرح شد، طی روزهای گذشته دست به انتشار رمان سال سیل زده است. رمانی که فضایی جدی دارد و با فضای طنز سری آبنبات ها متفاوت است.
از این رو گفت وگویی را با این نویسنده انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.
درباره سال سیل برایمان بگویید. چند وقت نوشتنش طول کشید؟
دفعه اول سال 87 نوشتمش که نیمه کاره ماند. سال 92 دوباره روی آن کار کردم و حدود سیصد صفحه هم شد اما گذاشتمش کنار و حس کردم آنی نشده که می خواستم. سال 99 دوباره رفتم سراغش. با یکی دو تا از همان آدم های قبلی داستان و همان روستا، داستانی کاملا جدید نوشتم که دیگر هیچ ارتباطی با آن اثر قبلی نداشت. این بار، در باب نحوه نگارش اثر، از داستان سه قطره خون الهام گرفتم. البته سال سیل هیچ شباهتی به سه قطره خون ندارد؛ اما اگر با خوانشی از نقد روانکاوانه برویم سراغ سه قطره خون، فهم ماجراهای سال سیل راحت تر خواهد بود. خوشحالم که آن دو بار نوشتنِ قبلی به سرانجام نرسید و برای بار سوم، راستا جدیدی را -که واقعا دوستش داشتم- تجربه کردم. برایم تجربه ای جدید و دوست داشتنی بود.
بعد از آثار طنزآمیزی که اعتبار زیادی هم بین مخاطبان پیدا کرده بود، چه شد که تصمیم گرفتید یک رمان غیرطنز بنویسید؟
نویسنده کارش نوشتن است. نمی خواهم خودم را محدود به ژانر خاصی بکنم. مثل هر نویسنده ای سوژه های متعددی در ذهنم شکل می گیرند و وقتی ایده ها را بسط می دهم، می بینم گاهی یک ایده، در فضای طنزآمیز بهتر جواب می دهد و گاهی در فضایی جدی. طبعا به خاطر شناخت مخاطب از آثار طنزآمیزم و تجربه بیشتری که در آن فضا دارم، برایم راحت تر است که صرفا طنز بنویسم اما نمی خواهم در ورطه تکرار بیفتم. سال سیل از جمله داستان هایی بود که دوست نداشتم یک اثر طنزآمیز باشد و اتفاقا با اینکه بضاعتش را داشت و می توانستم شوخی های بیشتری در آن کار کنم، اما سعی کردم کلیت اثر جدی باشد.
چرا از زندگی شهری به سراغ یک زندگی روستایی رفتید؟ آیا صرفا خود روستا بودن برایتان ارزش داشت یا با توصیف نگاه و زندگی مردم روستا دنبال گفتن چیز دیگری به مخاطب بودید؟ هرچند، امروز خیلی ها از این همه توصیف زندگی شهری در داستان ها و رمان ها خسته هستند.
قبل از سال سیل رمان جدی دیگری نوشتم به اسم دژاوو که کاملا شهری بود. باز هم تکرار می کنم نمی خواهم همه کارهایم شبیه هم باشند و دوست دارم مغزم با طراوت جهان های تازه ای بیافریند. همیشه به دوستانم می گویم داستانی بنویسند که این سه شرط را داشته باشد: اولا در زمانی که دوست دارند، دوما در موقعیت مکانی مورد علاقه و سوما با آدم ها (شخصیت ها)ی مورد علاقه شان. هم در سه گانه آبنبات این کار را کردم، هم در سری آخرین نشان مردی و حالا هم در سال سیل. به روستا و طبیعت علاقه خاصی دارم و دوست داشتم داستانی در این فضا خلق کنم.
جهانی شخصیت های رمان سال سیل شیرین است. چه زن و شوهری که زن دلگرم به شوهرش است و حرفش را عمیقا باور می کند و چه پسری که عشق را ساده ولی به سبکی دیگر می بیند و می پذیرد. این نگاه ساده اما صمیمی و اتفاقا واقعی و بدون کلک از کجا برمی آید؟
از آدم هایی که می شناسم. یعنی نه یک نفر دو نفر، بلکه با ارتباط گسترده ای که در طول سال ها با چنین آدم هایی داشته ام و حالا میانگینی از چنین آدم ها و رفتارهایی در این کتاب دیده می شوند.
چرا موجود عجیبی که برای رمان تان انتخاب کردید، یک دایناسور است؟ من بارها به این فکر کردم که شاید معنایی پشت انتخاب دایناسور باشد. حتی راستش در اولین برخورد شخصیت رمان تان با دایناسور، گمان کردم که شاید توهم یا خیالات است و بعد دیدم که این طور نیست.
دوست دارم مخاطب با آدم ها، کنش ها و رویدادهای کتابم درگیر شود و به فکر فرو برود. چرا رخدادهای غیر منتظرهای در این داستان رخ می دهد؟ باقر و درویش و نیز سالار و بلشویک چه شباهتی به هم دارند و چرا این شباهت ها در داستان پررنگ شده؟ چرا صولت نسبت به حاج ولی و اسحاق چنین دیدگاه و رفتاری دارد؟ نقش کتاب هایی که روی رف خانه باقر هستند و معلوم است که از سالار مانده، چیست و چرا روی آنها مانور داده شده؟ هرچند که هیچ اسمی از آن کتاب ها برده نشده اما مخاطب می تواند حدس بزند چه کتاب هایی هستند. در گذشته صولت چه اتفاق هایی افتاده؟ به ویژه در همان سالی که سیل آمده. برخورد دیگران با صولت چه بوده؟ چه اتفاقی برای سالار رخ داده و... اگر مخاطب خوب به تجربه زیسته صولت دقت کند و کدهایی که در داستان برایش گذاشته ام را بیابد، جواب همه این سوال ها را خواهد یافت از جمله همین دایناسور. راستش من مدت زیادی صرف نوشتن این رمان کردم و آن را لایه لایه نوشتم تا مخاطبی که به ویژه به نقد روان کاوانه علاقه مند است و با حوصله بیشتری این کتاب را می خواند، لایه های زیرین داستان را کشف کند و از این کشف لذت ببرد.
خودتان هم در زندگی سیل را تجربه کرده اید؟ آب در رمانتان عنصر مهمی بود.
خودم سیل را تجربه نکرده ام. در این داستان عناصر نمادین فراوانی وجود دارد چه آب، چه درختان و حتی ماهی های برکه مقدس.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران